تنها ما در
نمیدانم امروز چند شنبه است مادرم میگوید :شنبه .... اما باورم نیست .از رهگذران می پرسم میگویند:یک شنبه... باز باورم نیست به دلدار می رسم از او می پرسم میگوید:یک شنبه باورش دارم........ پس یک شبانه روز را گم کرده ام...... گویا خواب بوده ام... تنها مادرم نخواست دیوانه شوم.