• وبلاگ : آفرينش
  • يادداشت : سلام من به مدينه....به آستان رفيعش
  • نظرات : 5 خصوصي ، 22 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام

    نماز روزه هات قبول

    نميخواي پست جديد بذاري دختر؟ تو دست منو از پشت بستي تو دير به دير آپ کردن

    التماس دعا

    سلام

    قالبت خيلي قشنگ تر هست.

    يك آرامشي دارد شايد هم نشان دهنده آرامش خودت هست

    خواهش مي كنم تو يك پست جديد بگذار منم حاضرم دوباره شير برنج تو كاسه چين چين بهت..نه بهتون بدم...

    دعا گويتان هستم...

    سلام

    خوبي؟ انشاا... قسمت خودت بشه

    موفق باشي

    + قاصد 

    سلام قالب قشنگي گذاشتي؟؟؟؟؟

    هميشه دو تا ضد قشنگ تره و جلوه ي ديگه ايي داره؟ اينم بشنو:

    پرنده بر شانه هاي انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نيستم . تو نمي تواني روي شانه من آشيانه بسازي . پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدمها را خوب مي دانم اما گاهي پرنده ها و آدمها را اشتباه مي گيرم . انسان خنديد و به نظرش اين خنده دارترين اشتباه ممکن بود .
    پرنده گفت : راستي چرا پر زدن را کنار گذاشتي ؟ انسان منظور پرنده را نفهميد اما باز هم خنديد . پرنده گفت : نمي داني توي آسمان چقدر جاي تو خالي است . انسان ديگر نخنديد . انگار ته ته خاطراتش چيزي را به ياد آورد . چيزي که نمي دانست چيست . شايد يک آبي دور – يک اوج دوست داشتني .
    پرنده گفت : غير از تو پرنده هاي ديگري را نيز مي شناسم که پر زدن از يادشان رفته است . درست است که پرواز براي يک پرنده ضرورت است اما اگر تمرين نکند فراموش مي شود .
    پرنده اين را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اينکه چشمش به يک آبي بزرگ افتاد و به ياد آورد روزي نام اين آبي بزرگ بالاي سرش آسمان بود و چيزي شبيه دلتنگي توي دلش موج زد .
    آنوقت خدا بر شانه هاي کوچک انسان دست گذاشت و گفت : " يادت مي آيد ؟ تو را با دو بال و دو پا آفريده بودم ؟ زمين و آسمان هر دو براي تو بود . اما تو آسمان را نديدي . راستي عزيزم بالهايت را کجا جا گذاشتي ؟ " انسان دست بر شانه هايش گذاشت و جاي خالي چيزي را احساس کرد . آنوقت رو به خدا کرد و گريست
    ممنون مزين کردي نوشته هامو

    + همون 
    بسم الله...

    تصدقت شوم، الهي قربانت بروم؛ در اين مدت که مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوت قلبم گرديدم متذکر شما هستم و صورت زيبايت در آيينه قلبم منقوش است. عزيزم اميدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند.

    حال من با هر شدتي که باشد مي‌گذرد ولي بحمدالله تاکنون هرچه پيش آمده خوش بوده و الان در شهر زيباي بيروت هستم. حقيقتاً جاي شما خالي است فقط . براي تماشاي شهر و دريا خيلي منظره خوش دارد. صد حيف که محبوب عزيزم همراهم نيست که اين منظره عالي به دل بچسبد...

    اين نوشته بخشي از نامه رهبر انقلاب امام راحل به همسرشان مي‌باشد،

    + قاصد 

    سلام

    برو پائين يه چي بگم!!

    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    _###########_
    __#########__
    ___#######___
    ____#####____
    _____###_____
    ______#______
    _____________

    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    _###########_
    __#########__
    ___#######___
    ____#####____
    _____###_____
    ______#______
    _____________

    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    _###########_
    __#########__
    ___#######___
    ____#####____
    _____###_____
    ______#______
    _____________

    بازم برو!


    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    _###########_
    __#########__
    ___#######___
    ____#####____
    _____###_____
    ______#______
    _____________



    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    _###########_
    __#########__
    ___#######___
    ____#####____
    _____###_____
    ______#______
    _____________


    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    _###########_
    __#########__
    ___#######___
    ____#####____
    _____###_____
    ______#______
    _____________

    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    _###########_
    __#########__
    ___#######___
    ____#####____
    _____###_____
    ______#______
    _____________

    کم مونده برسي برووووو

    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    _###########_
    __#########__
    ___#######___
    ____#####____
    _____###_____
    ______#______
    _____________


    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    _###########_
    __#########__
    ___#######___
    ____#####____
    _____###_____
    ______#______
    _____________


    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    ____####_____
    _###########_
    __#########__
    ___#######___
    ____#####____
    _____###_____
    ______#______
    _____________

    من اپم يه سر بزن ................................
    منتظرتم .....................................................
    فعلا


    بسمه تعالي

    سلام

    با تبريک آغاز ماه مبارک به اطلاع کليه کاربران، دوستان و انجمني هاي عزيز ميرساند از اين پس ميتوانيد با آدرس زير وارد سايت انجمن اسلامي شويد

    لطفا اصلاح نماييد

    انجمن اسلامي دانشجــــويان پيام نور تهران www.aepnu.ir

    در پي راه اندازي سايت انجمن اسلامي، واحد رسانه پذيراي کليه علاقه مندان براي همکاري بيشتر و بهتر براي ارتقاي کيفيت سايت مي باشد .

    با تشکر

    واحد رسانه انجمن اسلامي دانشجويان پيام نور تهران

    + اضحي 
    + قاصد 

    مگر نه اشک، زيباترين شعر و بي‌تاب ترين عشق و گدازان‌ترين ايمان

    و داغ‌ترين اشتياق و تب‌دارترين احساس و خالص‌ترين گفتن

    و لطيف‌ترين دوست داشتن است که همه، در کوره يک دل، به هم آميخته و ذوب شده‌اند

    و قطره‌اي گرم شده‌اند، نامش اشک؟

    کسي که عاشق است و از معشوقش دور افتاده و يا عزادار است

    و مرگ عزيزي قلبش را مي‌سوزاند، مي‌گريد، غمگين است،

    هرگاه دلش ياد او مي‌کند و زبانش سخن از او مي‌گويد و روحش آتش مي‌گيرد

    و چهره‌اش برمي‌افروزد، چشمش نيز با او همدردي مي‌کند؛ يعني اشک مي‌ريزد،

    اشک مي‌جوشد و اين حالات همه نشانه‌هاي لطيف و صريح ايمان عميق و عشق راستين اويند

    گريه‌اي که تعهد و آگاهي و شناخت محبوب يا فهميدن

    و حس کردن ايمان را به همراه نداشته باشد

    کاري است که فقط به درد شستشوي چشم از گرد و غبار خيابان مي‌آيد

    + اين قد مهمه كيم؟ 
    سلام بچه ها

    سگ واق واق مي كردو همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي
    شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود.حسنك مدت هاي زيادي است كه به خانه نمي آيد.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند.او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل ميزند.

    موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت مي زند.
    ديروز كه حسنك با كبري چت مي كرد .كبري گفت تصميم بزرگي گرفته است.كبري تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او چت نكند چون او با پتروس چت مي كرد.پتروس هميشه پاي كامپيوترش نشسته بود و چت مي كر
    د .پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي كرد چون زياد چت كرده بود.او نمي دانست كه سد تا چند لحظه ي ديگر مي شكند.پتروس در حال چت كردن غرق شد.

    براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما كوه روي ريل ريزش كرده بود .ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت .ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد .ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .كبري و مسافران قطار مردند.

    اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل هميشه سوت و كور بود .الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ي مهمان ندارد.او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند.

    او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد

    او كلاس بالايي دارد او فاميل هاي پولدار دارد.

    او آخرين بار كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت
    .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد به همين دليل است كه ديكر در كتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد

    + مهم نيستم 
    روي تابوت و کفن من بنويسيد: اين عاقبت کسي است که زگهواره تا گور دانش بجست
    قبر مرا نيم متر کمتر عميق کنيد تا پنجاه سانت به خدا نزديکتر باشم.
    بعد از مرگم، انگشتهاي مرا به رايگان در اختيار اداره انگشتنگاري قرار دهيد.
    به پزشک قانوني بگوييد روح مرا کالبدشکافي کند، من به آن مشکوکم!
    ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاري کنند.
    عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب يا گاز از داخل گور اينجانب کيدا ممنوع است.
    بر قبر من
    پنجره بگذاريد تا هنگام دلتنگي، گورستان را تماشا کنم.
    کارت شناسايي مرا لاي کفنم بگذاريد، شايد آنجا هم نياز باشد!
    مواظب باشيد به تابوت من آگهي تبليغاتي نچسبانند.
    روي تابوت و کفن من بنويسيد: اين عاقبت کسي است که زگهواره تا گور دانش بجست.
    دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنيد!
    کساني که زير تابوت مرا ميگيرند، بايد هم قد باشند.
    شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهيد.
    گواهينامه رانندگيم را به يک آدم مستحق بدهيد، ثواب دارد.
    در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنيد تا همه به گريه بيفتند.
    از اينکه نميتوانم در مجلس ختم خودم حضوريابم قبلا پوزش مي طلبم
    + اولدوز 
    كجايييييييييييييييي؟
    + اضحي 

    حواست هست كه خيلي وقته مطلب جديد نذاشتي

    سلام عزيزم

    تبريك ميگم كه بالاخره اين جمعه اومد

    ايشالا خوشبخت بشيد

    انقدم بي معرفت نباشيد

    سلام عزيزم

    تبريك ميگم كه بالاخره اين جمعه اومد!!!

    ايشالا خوشبخت بشيد

    انقدم بي معرفت نباشيد بابا

       1   2      >